شازده کوچولو

دل نوشته ها و خاطرات زندگی(راستش اول می خواستم اینجا یک مکان خصوصی باشه چند روزیه که تصمیم گرفتم عمومیش کنم )

شازده کوچولو

دل نوشته ها و خاطرات زندگی(راستش اول می خواستم اینجا یک مکان خصوصی باشه چند روزیه که تصمیم گرفتم عمومیش کنم )

سه شنبه ۴ اذر

سلام صبح رفتم کلاس بد نبود بعد رفتم بیمه بعد بانک و بده رفتم انقلاب اکسفورد خریدم رسیدم خونه خیلی خسته بودم اعصابم خورد بود به خاطر اداره من هنوز دو هفته نشده رفتم مرخصی بهم زنگ زدن که جاتو لازم داریم معلوم نیست چه مسخره بازیه خدایا کمک کن از دست بندگانت به ستوه  اومدم چرا اینقدر بی شعورن  چرا بی بشعوریشون حد نداره گندشو دیگه در اوردن نمی دونم دردمو به کی بگم یعنی تا سه ماه دیگه یه اتفاقات خوبی می افته اگه نیافتاد من یه ماه کجا باید برم  باید برام زودتر استعفا بدم چی کار کنم یا صبر کنم ببینم چی میشه من که وقت این مسخره بازی هارو هم ندارم کاش اصلا گوشیم رو جواب نداده بودم خدایا کمک کن من نمی دونم باید چی کار کنم اخه 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.