شازده کوچولو

دل نوشته ها و خاطرات زندگی(راستش اول می خواستم اینجا یک مکان خصوصی باشه چند روزیه که تصمیم گرفتم عمومیش کنم )

شازده کوچولو

دل نوشته ها و خاطرات زندگی(راستش اول می خواستم اینجا یک مکان خصوصی باشه چند روزیه که تصمیم گرفتم عمومیش کنم )

پنج شنبه ۲۹ ابان

سلام نمی دونم چرا همیشه همه چی برعکسه امروز بعد از ورزش ساعت ۹ سر درسم بودم خیلی هم خوب داشتم جلو می رفتم تا ۱۱ ۱۲ یه ساعت زبان بعدم روانشناسی خوندم که یهو یکی زنگ زد گفت ماشینمو می خواد خبره بابام ازش بیعانه گرفت ولی دوباره چند ساعت بعد زنگ زد گفت بیام در خونه قولنامه کنم که صدای من ددراومد که مگه تعویض پلاک نمی خواد بره  و رفتم تو اینترنت سرچ کردم دیدم خطرناکه و خلاصه زمانم به عصبانیت گذشت اون فصل دوم روانشناسی سخت بود خداییش و از فصل اول هم خلاصه نویسیش مونده بود خلاصه اینکه امار خوندم، اونروز فقط همینارو خوندم

چهارشنیه 28 آبان

سلام من صبح زود پاشدم نماز خوندم بعد خوابیدم تا هشت نمی دونم چرا الکی تا ساعت 11 دور خودم می چرخیدم همش تو فکر کلاس بودم ساعت 11 هم رفتم که درس بخونم باز رفتم سر anki android  ببینم چطوری میشه فلش کارت ریخت توش خلاصه وقتم تا ساعت 2 رفت بعد که باز اومدم درس بخونم مامان اومد بالا رفتم یه کم بهش کمک کردم گناه داشت بعد نهار خوردم و یه خورده زبان 504 خوندم خوابیدم 8 پاشدم بعد دوباره باتبلتم کار کردم  voa  ریختم توش بعدشم کتاب 504 پیدا کردم شروع کردم روی قسمتهای فارسیشو سیاه کردن بالاخره گفتم مجبورم از رو دوتاش بخونم
ساعت 11 بود نشستم سر آمار تا 1 شب یه درس خوندم از این افتضاح تر دیگه نمیشه برنامم کامل بهم ریخته
اصلاً از امروز راضی نبودم
وقت زیادی هم ندارم توی چشم زدن تموم خواهد شد اونوقت دیگه هیچی .......
فردا باید کم کاری روز قبل جبران بشه حتماً
1- نماز
2- 504
3- ورزش
4- مرور روانشناسی درس قبل و درس جدید 30 صفحه
5- دو درس امار
6- 504

سه شنبه 27 آبان

سلام از صبح رفتم کلاس و به بچه ها درس دادم انصافاً خوب بود ولی وقتی برگشتم خیلی خسته بودم  هم کمر هم پام درد می کرد شب رفتم کارتون آلوینو دیدم زبون اصلی بلکه زبانم بهتر بشه همش بیخودی به کلاس فکر می کنم نمی دونم چرا اینطوریم این مرور بیخود کار دستم میده ....

دوشنبه 26 آبان

سلام امروز صبح ورزش کردم صبح خوبی بود و پر انرژی بودم ولی اون طور که می خواستم پیش نرفت صبح رفتم سراغ رواشناسی عمومی 30 صفحه خوندم یه کم از روانشناسی خسته بودم بعد هم حدود یک درس از آمارو بعد از ظهر خوندم

الان چهارشنبه هست که دارم اینو می نویسم دقیق یادم نیست ولی فکر می کنم زبانو خوندم .........

یکشنبه ۲۵ آبان

سلام امروز صبح ساعت ۹ پاشدم نمی دونم چرا اینقدر دیر شد اول ۷ صبح بود بعد ساعت که دوباره نگاه کردم ۹ شده بود رفتم یه کم ورزش کردم با ۵۰۴ خوندم بعد صبحانه خوردم ساعت شد ۱۱ شاید امروز دنبال عقربه ها کرده بودن زمان بی برکت شده سر در نمی یارم تمرکز نداشتم یه حرف بی خودی بابا بهم زد گفت فلانی میگه خوب اگه یارو خواست معاملرو فسخ کنه تو پولشو میدی یکی نیست بگه خودت پولاتو قایم کردی زیر متکا عوضی به من چه مربوطه من سر  پیازم یا ته پیاز پاشدم رفتم حمام بعد اومدم گفتم یه برنامه بچینم امروز بر یم شمال مسیرارو و اب و هواتو تو نقشه با تبلتم چک کردم ساعت ۳ تا ۴ نهار و الان یک ربع به پنجه چقدر امروز زمان بی برکت بود هنوز هیچی درس خوندم، خدایا به دادم برس نمازم دیر شد حداقل تا شب روانشناسی رشدو این کتابش تموم کنم فکرهای بیخودی نکنم و قضیه بابایم کلا بی خیال بشم اگه اینطوری پیش بره مجبورم از فردا برام کتابخونه ولی من تو خونه راحتتر هستم کلا تا ۱۵ اذر مونده ۲۰ روز که ۴ روز شمال ۲ روز درس دادن ۱ روز برای بیمه و ماشین میره می‌مونه ۱۳ روز که هم باید امارو بخونم هم روش تحقیق ۶ روز امار میشه ۱۲ درس دو تا درس اما. میمونه یعنی دو روز باید ۳ تا درس بخونم عوض دودرس ۷ روز دیگرم باید ۷ تا درس روش تحقیق بخونم خدا کمک کنه به اضافه زبان ببینم چه می شه کرد خدایا خیلی به کمکت نیازمندم این باید حتما تموم بشه البته سعی می کنم حتما اون چهار روز شمالم روش تحقیق با خودم ببرم